عادت2. ذهنا از پایان آغاز کنید.
مفهوم ضمنی عادت2 این است که به روشنی مقصدتان را بدانید، تا بدانید که می خواهید به کجا برسید.تا انچه سرانجام می خواهید به وجود بیاورید، روز به روز هدایتتان کند. زیرا همواره دو آفرینش وجود دارد. و هرگونه آفرینش مادی و فیزیکی به دنبال افرینش ذهنی می آید.
عادت2 می گوید: برنامه خود را بنویسید. فلسفه و نظام ارزشی خود را تعیین کنید.شعار و رسالت شخصی خود را در دل و ذهن خویش حک کنید. به جای این که خود را به علت انچه در گذشته برایتان رخ داده، و در واقع به دلیل سابقه تان محدود کنید، از طریق تخیل تان خود را به توانایی خویش متصل کنید.
گذشته تان بخشی از خاطره تان است.
توانایی تان بخشی از تخیل تان.
جوهر عادت2 نوشتن شعار رسالت شخصی است، و می توان آن را "عادت رهبری" خواند. منظور از رهبری در اینجا این است که شخص نخست رهبری خویشتن را به عهده گیرد. با در نظر گرفتن اینکه هر چیزی 2بار آفریده می شود، رهبری نخستین آفرینش و مدیریت دومین آفرینش است. در نتیجه مدیریت، رهبری نیست. رهبری یعنی: چه اموری را می خواهم به انجا برسانم. مدیریت یعنی: چگونه می توانم امور معینی را به بهترین شکل به انجام برسانم.
پیتر دراکر : " مدیریت یعنی درست انجام دادن امور. رهبری یعنی انجام دادن امور درست."
در زندگی شخصی ما فقدان رهبری بیشتر احساس می شود. پیش از اینکه اصول و ارزشهای خود را مشخص کرده باشیم، به تعیین هدف ها و نیل به انها می پردازیم. راه حل بیشتر مشکلات زندگی زناشویی نیز رهبری بیشتر و مدیریت کمتر است.
پس از نوشتن شعار رسالت شخصی خود، با افراد خانواده، یا دوستان یا اعضای گروه پشتیبانی خویش بنشینید و شعار رسالت گروه خود را بنویسید. و از همه مهمتر این که مطابق آن زندگی کنید.
راز تعهد، مشارکت راستین همه افراد است.
اگر مشارکتی در کار نباشد، تعهدی نیز در کار نیست.
عادت2، مانند وضع قانون اساسی کشور است. برای انجام ان باید عامل باشید. یعنی نخست معتقد باشید که خودتان برنامه نویس هستید. آنگاه برنامه را بنویسید. بسیاری از مردم دراین باره مشکل دارند. زیرا بسیاری از هدفهای خود را به تحقق در نیاورده اند.وعده هایی داده اند و هرگز انها را به اجرا در نیاورده اند. زیرا عامل و متعهد نیستند، اعمالشان بر پایه احساسات و و حالات و اوضاع و شرایط انهاست، نه بر اساس اصول و تعهدات. که باعث می شود عملا نقش مظلوم و قربانی را بازی کنند.
برای اینکه هر چه سریعتر اختیار زندگیتان را به دست بگیرید، دو راه اساسی وجود دارد:
1) هدفی برای خود تعیین کنید و متعهد شوید که به هدفتان برسید.
2) عهدی ببندید و حتما بر سر پیمان خود بایستید.
بدین ترتیب اختیار زندگیتان را به دست می گیرید و اعتماد به نفس لازم را کسب می کنید که ناشی از خویشتن داری و احساس امنیت درونی است و به شما نشان می دهد که خود منشا احساس امنیت خودتان هستید حال انکه منشا احساس امنیت بیشتر افراد دیگرانند. به همین دلیل تا این اندازه از مورد مقایسه قرارگرفتن می هراسند. زیرا دارای " ذهنیت کمبود" ند.
اگر انسان در درون خویش کانونی تغییرناپذیر را احساس نکند، نمی تواند با دگرگونی کنار بیاید، یعنی زمانی که می دانید به راستی کیستید؛ چه اصول و ارزشهایی برایتان اهمیت دارند؛ چه چیز را می خواهید به وجود بیاورید؛ و تعهداتتان بر پایه و اصول کدام ارزشهاست.
|